در ادامه مقاله معماری مدرن متعالی به بخش سوم آن می رسیم.
معماری مدرن متعالی
6- معماری ارگانیک
بینش معماری ارگانیک ریشه در فلسفه رمانتیک دارد. رمانتیسم یک جنبش فلسفی، هنری و ادبی در اواخر قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی در شمال غربی اروپا بود که به سایر نقاط اروپا و آمریکا سرایت کرد. این جنبش واکنشی در مقابل خردگرایی عقل مدرن بود. گوته و شیلر، دو شاعر بهنام آلمانی، واژه رمانتیک را در مقابل کلاسیک برای اولین بار به کار بردند.
رمانتیکها همانند پیروان تفکر کلاسیک به تواناییهای ذهن انسان اعتقاد داشتند. ولی رمانتیکها به آن بخش از ذهن توجه داشتند که بیشتر درباره احساس و عواطف بود. در صورتی که برای فلاسفه کلاسیک مانند رنه دکارت و ویلهلم لیبنیتز، عقل و منطق اهميت داشت.
کلاسیسیسم یا خردباوری، به مبانی علوم اثباتی مانند فیزیک، ریاضی و خرد و منطق معتقد است. در حالی که رمانتیسم یا احساسباوری، به تخیل، احساس، هیجان و عاطفه نظر دارد. نکته حائز اهمیت این که اکثر فلاسفه رمانتیک شاعر بودند و به تجلیل از طبیعت، عواطف و تخیل میپرداختند، در حالی که اکثر فلاسفه کلاسیک ریاضیدان بودند.
لذا در آثار ادبی و هنری کلاسیک میتوان وضوح، نظم، تقارن و تناسب را مشاهده کرد. ولی در آثار رمانتیک، برانگیختن احساس و هیجان، ایجاد ابهام و توهم و مناظر تماشایی طبیعی مورد نظر است. کلاسیک به دنبال سلطه بر طبیعت است در حالی که رمانتیک در پی تحسین طبیعت است. فردريش ويلهلم شیلینگ که یکی از بنیانگذاران مهم فلسفه رمانتیک محسوب میشود، معتقد بود که طبیعت جزئی از خود انسان است و بین انسان و طبیعت جدایی نیست.
برای نظریهپردازان قرن نوزدهم امریکا که به دنبال زیبایی مدرن بودند، طبیعت تنها فلسفه صحیح تلقی میشد. هنرمند میبایست ترکیبی میساخت که به موازات طبیعت باشد و پروسه حیات و رشد و توسعه را به صورت انتزاعی نشان دهد.
رالف والدو امرسون نویسنده، شاعر و کشیش امریکایی، هنرمندان را تشویق میکرد که از طبیعت الهام بگیرند. او هنرمندان را برای یافتن رابطه بین فرم و عملکرد در طبیعت هدایت میکرد. او مینویسد: “طبیعت سیستمی از فرمها و روشهای به وجود آوردن را خلق میکند که مستقیماً قابل تطبيق در هنر است.“
هوراتیو گرینو مجسمهساز و هنرمند آمریکایی، نظریه زیبایی پیشنهاد میکرد که بر اساس مطالعه دقیق طبیعت بود. “قانون تطبیقپذیری، قانون زیربنایی طبیعت در تمام ساختارها است.“ ساموئل تیلور کولریج شاعر، ادیب و فیلسوف انگلیسی، معتقد بود که فرم ارگانیک همانگونه که از درون رشد میکند، شکل میگیرد.
و بالاخره ویوله لودوک، معمار معروف فرانسوی که بر ضد ضوابط مدرسه هنرهای زیبای پاریس قیام کرد، سازه ساختمانهای گوتیک را سازه پویا و دینامیک میدانست. او معماران را ترغیب کرد که قوانین طبیعی خلقت را به کار گیرند. همانند مجسمهسازان قرون وسطا که گیاهان و حیوانات را مطالعه میکردند تا بفهمند که چگونه فرمهای آنها همواره یک عملکردی را نشان میدهند و یا خود را با خصوصیات ارگانیسم تطبیق میدهند.
لودوک بر این نظریه بود که “ارتباط بین عملکرد و سازه یک اصل زیربنایی در معماری قرون وسطا بود و باید به عنوان یک اصل مهم، راهنمای هنرمندان مدرن باشد.”
لذا میتوان بیان نمود که عقاید رمانتیکهای اروپا و آمریکا، بالاخص نظرات آنها در مورد طبیعت و قوانین طبیعی، زیربنای فکری معماری ارگانیک را تشکیل میدهد. معماری ارگانیک در آمریکا در قرن ۱۹ توسط فرانک فرنس و لویی سالیوان شکل گرفت. اوج شکوفایی این نظریه را میتوان در نیمه اول قرن بیستم در نوشتارها و طرحهای فرانک لوید رایت مشاهده کرد.
همانگونه که در مقاله معماری مدرن اولیه عنوان شد، سالیوان از پایهگذاران مکتب شیکاگو و معماری مدرن در امریکا بود. وی نیز اعتقاد بسیار زیاد به فرمهای طبیعی و ارگانیک داشت. سالیوان به روشی معتقد بود که مشابه پروسه به وجود آوردن در طبیعت بود.
او برای اولین بار اصطلاح “فرم تابع عملکرد“ را بیان نمود و چنین عنوان کرد: “بعد از مشاهده مستمر پروسه طبیعی به این نتیجه رسیدم که فرم تابع عملکرد است”. یعنی سالیوان فرم تابع عملکرد را در پروسه رشد و حرکت طبیعی میدید. اگر چه معماران مدرن نیمه اول قرن بیستم مانند گروپیوس نیز فرم تابع عملکرد را شعار اصلی خود قلمداد میکردند، ولی آنها فرم را تابع تکنولوژی و عملکرد ماشین میدانستند.
فرانک فرنس که استاد سالیوان محسوب میشد و سالیوان برای مدتی در دفتر او کار کرد، بیشتر تحت تأثیر سبک نئوگوتیک بود. به اعتقاد فرنس بر اساس نظریه ارگانیک، همه فرمهای طبیعی، پویا (دینامیک) هستند. نیروها و فشارهایی که در ساختار یک حیوان دخیل هستند، کشش ماهیچهها و مفاصل هنگامی که موجود حرکت میکند، طرح رشد و گسترش که در فرم گیاهان و صدفها دیده میشود، تصویری از یک شکل زنده است.
اگر یک کار هنری بخواهد بیانکننده باشد، باید به صورت ارگانیک ساخته شود. اجزا آن نمیتواند به صورت بخشهای مجزا باشند بلکه آنها باید در یک سیستم پویا و شکلپذیر در یکدیگر ادغام شده باشند. بیان در معماری، باید در حل کردن نیروهای فیزیکی که در یک کالبد ارگانیک عمل میکند، صورت گیرد.
سالیوان در مورد مصالح میگوید: “سنگ و ملات در ساختمان ارگانیک زنده میشود.” موضوعی که فرانک لوید رایت، شاگرد وی بهتر از هر معمار معاصر دیگری آن را در ساختمانهایش نشان داده است.
از مشخصههای بارز این ساختمانها میتوان به پنجرههای سرتاسری، کنسول نمودن بام و نمایش افقی آن به موازات سطح زمین مسطح و نشان دادن مصالح به صورت طبیعی در ساختمان اشاره کرد. از جمله شاخصترین نمونههای این ساختمانها باید از خانه روبی در حومه شهر شیکاگو نام برد.
فرانک لوید رایت به تحقیق یکی از مهمترین و خلاقترین معماران و نظریهپردازان قرن بیستم میباشد. این معمار در طی ۹۰ سال عمر پربار خود (۱۸6۹-۱۹۵۹) بیش از 60 سال فعالیت مستمر معماری داشته و حدود 560 ساختمان اجرا نموده است. خانههای اولیه رایت به نام خانههای دشتهای مسطح (Prairie Houses) معروف بودند، زیرا این خانهها که غالباً در حومه شهر شیکاگو ساخته شده بودند، در تلفیق و هماهنگی با دشتهای مسطح و سرسبز این نواحی طراحی شده بودند.
در اوایل قرن بیستم که به تدریج ایدههای رایت در ساختمانهایش شکل میگرفت، در اروپا و امریکا تکنولوژی به سرعت در حال گسترش و پیشرفت بود. این پیشرفت در زمینه معماری، از لحاظ نظری و اجرایی بسیار مشهود و بارز بود. اگر چه رایت با تکنولوژی مدرن مخالفتی نداشت، ولی وی آن را به عنوان غایت و هدف تلقی نمیکرد. به اعتقاد رایت، تکنولوژی وسیلهای است برای رسیدن به یک معماری والاتر که از نظر وی همانا معماری ارگانیک بود. او در ۲۹ مه ۱۹۵۳ در تليسين (Taliesin)، معماری ارگانیک را در ۹ عبارت زیر تعریف کرد:
- طبیعت: فقط شامل محیط خارج مانند ابرها، درختان و حیوانات نمی شود، بلکه شامل داخل بنا و اجزا و مصالح آن نیز هست.
- ارگانیک: به معنای همگونی و تلفیق اجزا نسبت به کل و كل نسبت به اجزا است.
- شكل تابع عملکرد: عملکرد صرف صحیح نیست بلکه تلفیق فرم و عملكرد و استفاده از ابداع و قدرت تفکر انسان در رابطه با عملکرد ضروری است. فرم و عملکرد یکی هستند.
- لطافت: تفکر و تخیل انسان باید مصالح و سازه سخت ساختمان را به صورت فرمهای دلپذیر و انسانی شکل دهد. همانگونه که پوشش درخت و گلبوتهها، شاخههای آن را تکمیل میکند. مکانیک ساختمان باید در اختیار انسان باشد و نه بالعكس.
- سنت: تبعیت و نه تقلید از سنت اساس تفکر معماری ارگانیک است.
- تزئینات: بخشی جداییناپذیر از معماری است. رابطه تزئینات با معماری همانند گلها به شاخههای بوته میباشد.
- روح: روح چیزی نیست که به ساختمان القا شود، بلکه باید در درون آن وجود داشته باشد و از داخل به خارج گسترش یابد.
- بعد سوم: برخلاف اعتقاد عمومی، بعد سوم عرض نیست، بلکه ضخامت و عمق است.
- فضا: عنصری است که دائماً باید در حال گسترش باشد. فضا یک شالوده پنهانی است که تمام ریتمهای ساختمان باید از آن منبعث شود و در آن جریان داشته باشد.
شاهکار معماری فرانک لوید رایت و نظریه ارگانیک را میتوان در خانه آبشار در ایالت پنسیلوانیا در امریکا دید. این خانه که در سال ۱۹۳۷ ساخته شد، به بهترین شکل ممکن عقاید رایت در مورد معماری ارگانیک را نشان میدهد. موارد طراحی و اجرایی را که رایت برای این خانه ویلایی در نظر گرفته بود، میتوان در ۸ مورد زیر خلاصه کرد:
- حداقل دخالت در محیط طبیعی؛
- تلفيق حجم ساختمان با محیط طبیعی به گونهای که هر یک مکمل دیگری باشد؛
- ایجاد فضاهای خارجی بین ساختمان و محیط طبیعی؛
- تلفیق فضای داخل با خارج؛
- نصب پنجرههای سرتاسری و از بین بردن گوشههای اتاق؛
- استفاده از مصالح محیط طبیعی مانند صخرهها و گیاهان چه در داخل و چه در خارج بنا؛
- نمایش مصالح به همانگونه که هست، چه سنگ باشد چه چوب و یا آجر؛
- استمرار نمایش مصالح از داخل به خارج بنا.
از نظر وی “ارگانیک یعنی تلفيق شدن کل مجموعه“، و در مورد ساختمان ارگانیک معتقد بود: “ساخته شده توسط افراد از درون زمین، با تمهیداتی که خود در نظر میگیرند و با توجه به زمان، مکان، محيط و هدف، ممکن است آن را ساختمان بومی بنامیم”
در اروپا هوگو هرینگ، معمار آلمانی، از جمله نظریهپردازان معماری ارگانیک محسوب میشود؛ چنان که مینویسد: “روش هندسی ساکن و ایستا است. امروزه تمایل بیشتر به سمت ساختارهای انعطافپذیر و در نظر گرفتن ساختمان به عنوان یک ارگانیسم زنده است. آنها به سوی کالبدی ارگانیک تمایل دارند. ایده زندگی و حرکت جایگزین انتزاع، تغییرناپذیری و سکون میشود. شدن به جای بودن، این تغییر جهانی است، همه را شامل می شود.“
پس از فوت فرانک لوید رایت در سال ۱۹۵۹، ساختمانی شاخص به سبک ارگانیک که توجه جهانیان را به خود جلب کند، طراحی و اجرا نشد. هرچند که معماری ارگانیک برخلاف سبک بینالملل و کارهای میس و لوکوربوزیه، صورتی جهانی و فراگیر به خود نگرفت، ولی با این حال پیروانی در سایر کشورها پیدا کرد.
در اروپا در بین معمارانی که طرحهای آنها با اصول نظری معماری ارگانیک هماهنگی داشت میتوان از هوگو هرینگ و هانس شارون آلمانی، آلوار آلتوی فنلاندی و گروه د شتایل در هلند نام برد.لذا همان گونه که عنوان شد، عقاید رمانتیکهای قرن ۱۹ در آمریکا و اروپا و بالاخص نظریات آنها در مورد طبیعت و قوانین طبیعی زیربنای فکری معماری ارگانیک را تشکیل میدهد. معماری ارگانیک در امریکا در قرن ۱۹ توسط فرانک فرنس و لویی سالیوان شکل گرفت و اوج شکوفایی این نظریه را میتوان در نیمه اول قرن گذشته در نوشتارها و طرحهای فرانک لوید رایت مشاهده کرد.
از جمله معماران مطرح این سبک در امریکا في جونز میباشد که شاگرد رایت بوده است.
کاخ مروارید در مهرشهر کرج که کاخ اختصاصی شمس پهلوی بوده است، در سال ۱۹66 (۱۳4۵ ه. ش.) توسط بنیاد فرانک لوید رایت طراحی شد. در کارهای مهندس هوشنگ سیحون (خانه اوشان – کلوکن)، مهندس پاسبان حضرت (پارک جمشیدیه – تهران) و مهندس مهرداد ایروانیان (پارک های شیراز) نمونههایی از اصول طراحی معماری ارگانیک را میتوان مشاهده کرد.
7- شهر ارگانیک
ایده های ابراز شده برای شهرهای جدید توسط تونی گارنیر و لوکوربوزیه، بر اساس آن مواردی بود که از نظر آنها، عصر صنعتی مدرن ایجاب میکرد. لذا بهکارگیری تکنولوژی پیشرفته و استفاده از مواهب آن، دارای وجه غالب در چنین شهرهایی بود. ولی نماد بارز شهر ارگانیک، نزدیک کردن زندگی شهری به طبیعت و مجاورت محیط مصنوع با محیط طبیعی بود.
ابنزر هوارد (طراح شهری، انگلیسی) ایده باغشهر (Garden City) را در سال ۱۸۹۸ در کتاب “فردا: یک مسیر مسالمتآمیز“ برای اصلاح اجتماعی مطرح کرد. این کتاب با نام “باغشهرهای فردا“ در چاپ دوم آن در سال ۱۹۰۲ منتشر شد. منظور از چنین شهری، استفاده حداکثر از مواهب شهرهای مدرن صنعتی و همچنین فضای طبیعی روستاها بود.
هوارد در باغشهر خود، خواهان پرهیز از مشکلات آلودگی و تراکم در شهرها بود. در عین حال کمبود امکانات مدرن در محیط طبیعی روستاها نیز از نظر وی مناسب نبود. لذا در این باغشهر ایدهآل، امکانات و رفاه زندگی مدرن با سرزندگی و شادابی محیط طبیعی ادغام شده بود.
رایت در کتاب خود به نام “شهر در حال محو شدن“ در سال ۱۹۳۲، ایده پهنشهر 4000 مترمربعی را مطرح کرد. در این شهر جدید، هر خانواده امریکایی یک اکر (Acer) معادل 404۷ مترمربع زمین از دولت دریافت میکند و خانه خود را در آن میسازد. در این پهنشهر، ساختمانها در یک بستر طبیعی وسیع و یا به عبارتی در یک باغشهر بزرگ قرار دارند.
هر دو شهر به عنوان مکانی برای کار و سکونت و برای جمعیتی حدود 35000 نفر طراحی شده بودند. نقدی که به این دو شهر میشود، این است که به محیط کار و اشتغال بیتوجهی شده و یا کمرنگ است. هیچکدام از آنها به عنوان شهرکی با ویلاهای مسکونی برای حومه شهرهای بزرگ طراحی نشده نبودند. اگر چه در حال حاضر این ایده شهر ارگانیگ را میتوان در محوطههای مسکونی در حومه شهرهای امریکا و کانادا مشاهده کرد.
خانههای ویلایی با بامهای شیبدار و محوطههای سرسبز و بدون حصار از مشخصات بارز مناطق مسکونی در حومه شهرهای این دو کشور است. طبقات متوسط و مرفه جامعه معمولاً در این خانههای ویلایی سکونت دارند. حومهنشینان شهرکهای ارگانیک برای کار و فعالیت همهروزه به شهر میروند. شهرکهای توریستی در سواحل دریای خزر در ایران، به ایده شهر ارگانیک نزدیک است.