1- مقدمه ای بر معماری پیدایش کیهانی- غیر خطی
قبل از پرداختن به معماری کیهانی ،کمی به تاریخ قبل از آن می پردازیم .معماران سبک دیکانستراکشن که در اوایل دهه ۹۰ میلادی به سمت مکتب فولدینگ گرایش پیدا کردند، بر این نظریه نیز خود را پایبند ندیدند.
اغلب آنها در روند شکلگیری موضوعات علمی و فلسفی جدیدتر، حرکت علمی۔ فلسفی نوین در معماری را که در اوایل دهه ۱۹۸۰ با مبحث دیکانستراکشن شروع شد ادامه دادند. در حال حاضر برخی از این معماران به دنبال ارائه شکل کالبدی از مفروضات و شناخت انسان از خود و محیط پیرامون خود هستند.
آنها معتقدند که این شناخت تنها با اتکا به علم و فلسفه صورت میگیرد. معمار برای حفظ حضور خود در ورطه تمدن امروز جهان، باید با علم و فلسفه روز آشنایی کامل داشته و قادر باشد محیط مصنوع را با استفاده از موارد فوق به صورتی خلاق و هنری نشان دهد.
لذا تحولاتی که در فیزیک ذرات بنیادین، نجوم، ژنتیک، ریاضی، تكامل، فضا و زمان در سنوات اخیر رخ داده، موضوع این مکتب معماری قرار گرفته است. بر اساس فرضیات جدید در ریاضی و فیزیک، عالم مکانیکی نیوتون دیگر نمیتواند شرایط جهان امروز را تبیین کند. اگر گالیله 4۰۰ سال قبل اعلان نمود که خداوند جهان را با قوانین ریاضی نگاشته است، این نیز بر اساس قوانین جدید فیزیک قابل قبول نیست.
آلبرت اینشتین در اوایل قرن اخیر با معرفی نظریه نسبیت، جهان مکانیکی نیوتون را که در آن فضا و زمان مطلق بود در هم شکست. براساس این نظریه، جهان ما از بینهایت قابهای فضا، زمان که به ناظر مشخص بستگی دارد، تشکیل شده است. در نتیجه هر ناظر و هر قابی نه تنها در یک ساعت متفاوت، بلکه در یک نقشه متفاوت قرار دارد.
در سال ۱۹۲۷، ورنر هایزنبرگ، فیزیکدان آلمانی، اصل عدم قطعیت را در فیزیک کوانتوم معرفی کرد. بر اساس این اصل، امکان مشخص کردن مکان و نیروی حرکت آنی
یک ذره بنیادین (همانند الکترون) وجود ندارد. لذا نمیتوان اجسام را دارای مکان مشخص در فضا و زمان فرض نمود. آنها غيرمحلی، نامشخص و متقابلاً درگیر یکدیگر هستند و مانند یک موجود زيستى تطور پیدا میکنند. با مطرح شدن این مباحث در نیمه اول قرن بیستم، جهان مکانیکی قرن نوزدهم به یک جهان ارگانیک تبدیل شد که در آن فضا- زمان و اجسام به صورت متحول، فعال، سیال، درگیر با یکدیگر و در ارتباط غیرخطی هستند.
می ون هو در رد جهان مکانیکی نیوتون، جهانی را معرفی کرده که زنده است و به آن نام جهان ارگانیک داده است. او این دو جهان را به گونهای که در جدول 1 آمده با هم مقایسه کرده است.
در جهان ژنتیک نیز تغییرات شگرفی در طی سنوات اخیر رخ داده است. پس از کشف DNA در اواخر دهه ۵۰ میلادی، نظر بر این بود که DNA اطلاعات ژنتیکی را به صورت یک سویه از طریق RNA به پروتئینها انتقال میدهد. ولی این انتقال خطی در حال حاضر رد شده است. بر اساس یافتههای جدید، انتقال اطلاعات یکسویه نیست، بلکه به صورت رفت و برگشت است.
هر ژن وابسته و درگیر با دیگر ژنها در داخل ژنومها است و هم چنین درگیر با هر یک از ژنومهای دیگر میباشد. ژن میتواند تحت تأثیر دستورات سلول و بافت محیط اطراف قرار گیرد. می ون هو در جدول 2، یافتههای علم ژنتیک جدید را با گذشته مقایسه کرده است.
ژنوم (Genome) در فارسی به گنجینهی وراثتی ترجمه شده است. ژنوم حاوی هزاران ژن متفاوت است که در مجموع قادرند پروتئینهای بسیار زیادی را تولید کنند و این پروتئینها هستند که صفات و ویژگیهای ساختاری و رفتاری هر سلول را متفاوت با سایرین رقم میزنند.
مجموع این سیستم پیچیده و کنترل و فرماندهی آن همواره یکی از سؤالبرانگیزترین عرصههای علوم نوین بوده است.
لذا دانشمندان جهت تبیین جهان امروز، دیگر اتکا به علوم قرن نوزده و قطعیت جهانبینی ریاضیگون مدرن ندارد، بلکه مباحثی همچون نظریه آشفتگی، هندسه فرکتال، نظریه پیچیدگی و فیزیک غیرخطی، جهانی متفاوت از گذشته در مقابل انسان پستمدرن گشوده است.
2- نظریه آشفتگی
ادوارد لُرنز، استاد علوم هواشناسی در دانشگاه ام. آی. تی. در امریکا، نظریه آشفتگی را در دهه ۷۰ میلادی مطرح کرد. او در سال ۱۹۷۲ مقالهای به نام “آیا حرکت بال پروانه در برزیل باعث به وجد آمدن گردبادهای عظیم در تگزاس میشود؟” را منتشر نمود.
این مقاله به نام اثر پروانه شهرت یافت. بر اساس این نظریه، اتفاقات کوچک موجب رخ دادن اتفاقات بزرگ میشود. به نظر لارنز، به دلیل آشفتگی، تغییرات آب و هوایی را نمیتوان پیشبینی کرد و همیشه این پیشبینیها تقریبی است. از این زمان به تدریج ریاضی آشفتگی و علم آشفتگی مطرح شد.
ذکر یک مثال در این مورد ضروری به نظر می رسد. گردبادهای عظیم دریایی به نام تایفون در جنوب شرق و شرق آسيا و هوریکین در جنوب و شرق آمریکای شمالی، همه ساله خسارتهای جانی و مالی بسیاری را سبب میشود.
در مورد پیشبینی وقوع این گردبادهای دریایی، علم و فناوری پیشرفت زیادی داشته است. در این رابطه از ماهوارهها، هواپیماها، ایستگاههای زمینی هواشناسی و رایانههای جدید استفاده میشود.
ولی با وجود این، حتی در کشورهای پیشرفتهای مانند امریکا و ژاپن نیز نمیتوان به صورت دقیق زمان، مکان و شدت برخورد گردبادهای عظیم دریایی با سواحل را پیشبینی کرد. به این دلیل که در بعضی از مقاطع زمان بحرانی، یک تغییر کوچک در شرایط جوی، میتواند مسیر گردباد را عوض کند.
ریاضی آشفتگی توسط بنوت مندلبروت، ریاضیدان امریکایی لهستانیتبار مطرح شد. براساس نظریه او، قوانین ساده، اشکال پیچیده ایجاد میکنند. مجموعه مندلبروت پیچیدهترین فراکتال است که تابع یکی از سادهترین قوانین است. قوانین آشفتگی در حد بینهایت، از یک فرمول ساده ریاضی به دست میآید.
آشفتگی نحوه مشاهده جهان توسط دانشمندان را تغییر داده است. مرکز این چشمانداز، هندسه و دروازه این هندسه، رایانه است.
قوانین آشفتگی در امور هواشناسی، بازار بورس، حرکت کرات آسمانی، گسترش شهرها، فیزیک کوانتوم، ژنتیک، ریاضی و هندسه قابل مشاهده است. قوانین بی نظمی استثنا نیست، بلکه جهانی است.
تشبیه نیوتونی (و مدرنیستها) از این جهان به عنوان یک سیستم مکانیکی قابل پیشبینی (همانند ساعت) دیگر صحیح نیست (علم مدرن).
بر اساس علوم جدید، تشبیه این جهان به یک ابر در حال تحول صحیحتر است (علم پست مدرن). آشفتگی، مملو از هیولاهای ریاضی، دنیایی که در آن نظم و بی نظمی تا ابد در هم آمیختهاند و محل تولد و خانه علوم جدید است. آشفتگی، نظم و قاعده را همزمان در هم میآمیزد.
3- هندسه فرکتال
واژه فرکتال مشتق از واژه لاتینی فراكتوس، به معنی سنگی که به شکل نامنظم شکسته و خرد شده، است. هندسه فرکتال در سال ۱۹۷۵، برای اولین بار توسط بنوت مندلبروت مطرح شد. فرکتالها شکلهایی هستند که برخلاف شکلهای هندسه اقلیدسی، به هیچ وجه منظم نیستند. این شکلها اولاً سرتاسر نامنظماند، ثانیاً میزان بینظمی آنها در همه مقیاسها یکسان است.
با ملاحظه اشکال موجود در طبیعت، مشخص است که هندسه اقلیدسی قادر به تبیین و تشریح اشکال پیچیده و ظاهراً بینظم طبیعی نیست. مندلبروت در سال ۱۹۷۵ اعلام کرد که “ابرها به صورت کره نیستند، کوهها همانند مخروط نمیباشند، سواحل دریا دایرهشکل نیستند، پوست درخت صاف نیست و صاعقه به صورت خط مستقیم حرکت نمیکند.”
جسم فرکتال از دور و نزدیک یکسان دیده میشود، به تعبیر دیگر خودمتشابه است. وقتی که به یک جسم فرکتال نزدیک میشویم، میبینیم که تکههای کوچکی از آن که از دور همچون دانههای بیشکلی به نظر میرسید، به صورت جسم مشخصی در میآید که شکلش کم و بیش مثل همان شکلی است که از دور به چشم میآید. در طبیعت نمونههای فراوانی از فرکتالها دیده میشود.
درختان، ابرها، کوهها، رودها، لبه سواحل دریا، سرخسها و گلکلمها اجسام فرکتال هستند. بخش کوچکی از یک درخت، که شاخه آن باشد، شباهت به کل درخت دارد. این مثال را میتوان در مورد ابرها، گلکلم، صاعقه و سایر اجسام فرکتال عنوان کرد.
4- نظریه پیچیدگی
چارلز جنکس[1] در سال ۱۹۹۵ بر اساس یافتههای جدید علمی در مورد سیر تکوین کیهان و تطور غیرخطی آن، کتابی به نام “معماری پرش کیهانی” منتشر کرد.
جنکس در این کتاب به تشریح نحوه تکوین کیهان به زبان ساده پرداخت. او بیان داشت که بر اساس یافتههای علمی جدید، جهان به صورت خطی و یکسویه، گسترش و تکامل نیافته، بلکه این تکامل به صورت گسترش خطی و سپس رسیدن به مرز بحران و آشفتگی و در نهایت پرش به شرایطی کاملاً متفاوت با گذشته صورت گرفته است.
جنکس پیچیدگی در طبیعت را بدین صورت تعریف می کند:
پیچیدگی نظریهای است که میگوید چگونه ارگانیسمهای در حال پیدایش به لحاظ تأثیر اجزاء آن بر هم، از حالت تعادل خارج شده (به واسطه افزایش انرژی، ماده یا اطلاعات) و به مرز بین نظم و آشفتگی میرسد. این مرز همان مکانی است که سیستم اغلب پرش میکند، تقسیم میشود و یا به صورت خلاقانه ای تأثیر متقابل میگذارد. این کار به صورت غیرخطی و غیرقایل پیشبینی انجام میپذیرد.
ارگانیسم جدید ممکن است از طریق واکنش و دادن انرژی به صورت مستمر حفظ شود. در این پروسه، کیفیت به صورت نظم خودی، معنا، ارزش، بازبودن، طرح جزء به جزء مشابه، فرمهای جذبکننده و اغلب افزایش پیچیدگی (میزان بیشتری از آزادی) به طور همزمان ظاهر میشود.
لذا در یک کیهان زنده و ارگانیک، ارگانیسمها و پدیدههای مختلف خلق میشوند و در یک گسترش خطی (افزایش کمی) به مرز آشفتگی میرسند و در نهایت به ارگانیسم یا پدیدهای متفاوت با حالت قبل (تغییر کیفی) پرش میکنند. در این مورد میتوان پروسه دگردیسی در پروانهها و بعضی حشرات دیگر را مثال زد.
به طور نمونه، پروانه کرم ابریشم که دارای پروسه دگردیسی کامل است، در ابتدا به صورت تخم، سپس کرم و بعد پیله و در نهایت پروانه در میآید که هر مرحله کاملاً با مرحله قبل متفاوت است و در هر مرحله پرش، دگردیسی در ارگانیسم صورت میگیرد.
در مسائل روزمره فیزیکی نیز میتوان این مسئله را مشاهده کرد. یک کامیون پر از شن را که در حال تخلیه بار خود است تصور کنید. حجم شنهای تخلیهشده بر روی سطح زمین به صورت خودسازماندهی (یک شبه مخروط) افزایش مییابد. در یک لحظه (نقطه بحران، آشفتگی و فاجعه) با اضافه کردن تنها یک دانه شن به این شبه مخروط، این نظم متلاشی میشود و در هم میریزد.
با تخلیه مابقی شنها، مجدداً حجم شنها تحت یک سازماندهی جدید افزایش مییابد تا دوباره به نقطه بحران و آشفتگی و نهایتاً متلاشیشدن و پرش بعدی برسد (نمودار ۱). این مثال را میتوان در مورد وقوع بهمن و یا زلزله نیز به کار برد. لذا افزایش کمّی (انرژی، ماده و اطلاعات) در یک سامانه، نهایتاً منجر به تغییرات کیفی میشود.
به طور کلی در کیهان، گسترش و پیدایش به صورت مستمر و در یک مسیر خطی صورت نمیگیرد، بلکه به صورت غیرخطی و پرشی انجام میشود (مطابق با نظریه آشفتگی). بدین معنی که گسترش در هر مرحله در نهایت به نقطه بحران و آشفتگی و متلاشیشدن نظم آن ختم میشود.
در این نقطه یک پرش ایجاد میشود و شرایط و نظم مرحله جدید، متفاوت از مرحله قبل است. در هر مرحله، پیشبینی دقیق مرحله بعدی امکان ندارد، زیرا موارد بسیار جزئی میتواند تغییرات مهم در مرحله بعدی ایجاد کند (اثر پروانه).
5- معماری پرش کیهانی
همانگونه که عنوان شد، چارلز جنکس شخصی بود که این نظریات جدید علمی و فلسفی را وارد حوزه معماری نمود. وی مبانی نظری معماری پرش کیهانی را در سال ۱۹۹۵ در کتاب خود به نام معماری پرش کیهانی مطرح کرد.
از نظر چارلز جنکس، معماری باید معلول باشد، معلول دیدگاه انسان از خود و از جهان پیرامون خود. معماری امروز باید معلول شرایط امروز باشد، معلول علم، `تکنولوژی و فلسفه کنونی. به عقیده جنكز، اگر در جهان سنت، فرم تابع سنت و در جهان مدرن فرم تابع عملکرد بوده، در جهان کنونی، باید فرم تابع دیدگاه جهانی باشد.
اگر میسوندهرو شعار کمتر بیشتر است را در معماری مدرن مطرح کرد، جنکس بر اساس نظریه پیچیدگی و به نقل از فیلیپ اندرسون، شعار بیش تر متفاوت است را تکرار کرد. بدین معنی که جواب ۲ به علاوه ۲ لزوماً 4 نیست (نمودار ۱).
اغلب معماران دهه ۸۰ سبک دیکانستراکشن که به سمت سبک فولدینگ گرایش پیدا کرده بودند، از اواسط دهه ۹۰ میلادی، مبانی نظری معماری خود را براساس مباحث جدید علمی مطرح شده بنا نهادند. معمارانی همچون پیتر آیزنمن، فرانک گهری و دانیال لیبسکیند تطور و تکامل را در طرحهای معماری خود پیاده کردهاند. در ساختمانهای آنها روند طراحی و پیدایش، مشابه همان صورتی انجام میپذیرد که در مقیاس بزرگتر یعنی کیهان اتفاق میافتد.
جنکس معتقد است که به این سبک میتوان سبک ارگانیک گفت زیرا براساس پیدایش در یک کیهان ارگانیک استوار است. ولی به واسطه تشابه اسمی با معماری ارگانیک فرانک لوید رایت، چارلز جنکس به این سبک، نام معماری پیدایش کیهانی داده است. اگر چه وی از این سبک به نامهای معماری پرش کیهانی و معماری غیرخطی نیز نام میبرد.
در اینجا باید عنوان کرد که بر طبق علوم جدید، جهان امروز نه نظامی مشخص، بلکه ترکیبی از نظم و بینظمی است. معماری جهان نو، همانند خود این جهان که علم پیچیدگی تصویر دیگری از آن نشان داده است، جهانی خلاق، خودتنظیم، خودتغییر، غیرقابل پیشبینی و در حال شدن است. معماری غیرخطی، کوژ و کج و انحنادار، که امروزه توسعه و رشد مییابد، متأثر از دیدگاههای فیزیک امروز است که جهان را با موج و اجزاء ذرات میشناسد.
جنکس ضوابط این معماری را در ۸ مورد جمعبندی کرده که خلاصه آن در زیر ذکر میشود:
1- ساختمان مجاور طبیعت با استفاده از گفتمان طبیعی
فرمهای طبیعی ما را از یک سو با کیهان و از سوی دیگر با جهان اطلاعات و ارتباطات همگون میسازد. لذا طراحی باید با توجه به هر دو مورد صورت گیرد. طراحی با پیچوتاب خوردن، تاشدن، امواج و مشابهت خودی، باید جایگزین تکرار جزء به جزء شود. به ساختار سیستمهای طبیعی مانند کریستالها، استخوانها، کپکهای لجن و ابرها توجه شود. این فرمها نمایانگر استمرار با جهان طبیعی هستند و با بهکارگیری خلافیت انسان میتوانند کامل شوند.
2- نمایش مبدأ کیهانی، سازماندهی خودی، ظاهر شدن و پرش به یک سطح بالاتر یا پایینتر
سمت اصولی تکامل (تطور) به سوی پیچیدگی بیشتر است. ولی این از راه پروسه دوگانه توسعه کند و تغییرات فاجعهآمیز، استمرار و پرش، تغییرات آهسته و دگردیسی پروانهوار صورت میگیرد. داستان کیهان اصولاً غيرقابل پیشبینی و شگفتانگیز است.
در نتیجه معماری میتواند این توازنهای متفاوت را جلوهگر کند. این کار را میتوان از طريق استمرار نرم و همجواری عناصر متناقض انجام داد.
3- عمق سازماندهی، چند ظرفیتی، پیچیدگی و مرز آشفتگی
تکامل؛ جانداران، ذهن و ماشین را به مرز آشفتگی سوق میدهد و این پرثمرترین مکان برای قرارگیری است. یک نظم ساده خستهکننده میباشد و ساختمانی که بیش از حد به هم مرتبط است، پیچیدگی زیادی دارد. بنابراین باید ارتباط والاتری را در نظر گرفت. این حکم یک دوران جدید نیست (ارتباط، همه چیز را به هم مرتبط کنید)، سنتی هم نیست (نظم و آشفتگی) بلکه یک سازماندهی متعالی است که از درون نظم و آشفتگی پدید آمده است.
4- تجلیل از گوناگونی، تنوع، دگرگونی و به خصوص از سیستمهای تشدیدکننده تباین
از آنجایی که بیشتر متفاوت است، زمانی که سیستمی از نظر اندازه، انرژی و اطلاعات رشد میکند، شروع به پرش مینماید. در این زمان فرصت و امکان برای تغییر هست. به دلیل آن که جهان نمیتواند حرکت بعدی خود را پیشبینی کند، تنها سیاست منطقی این است که گوناگونی تا حد امکان وجود داشته باشد.
گوناگونی باعث بهوجود آمدن کشش و تضاد میشود، ولی برای تکامل مستمر، این هزینه اندک باید صرف شود. اگر جهان به طور کلی و جوامع به عنوان اجزاء آن، ذاتاً خود را سازمان میدهند و این در نهایت به آشفتگی ختم میشود، استراتژی بقا بستگی به گوناگونی مدلهای جانوران و روشها دارد.
در نتیجه باید گوناگونی را توسعه داد که این به نقطه نهایت «بحران خودسازماندهی» خواهد رسید و این درست هنگامی است که از پیچیدگی منفجر خواهد شد.
5- ایجاد گوناگونی از طریق روشهای تکه چسبانی، خوشهچینی انقلابی و روی هم قراردادن
تعادل بین سن و عمق، توسط استفاده کردن از معماران مختلف در طرح یک خانه یا یک شهر ممکن است با استفاده نمودن از روشهایی که به گوناگونی منتهی شود. مجاور هم و یا روی هم قرار دادن سیستمهای مختلف، بهتر از روش حداقلگرایی یا حذفکردن گوناگونی است.
6- تصدیق زمان و برنامه اجباری آن که شامل ضرورت شناخت چرخه طبیعی و کثرت گرایی سیاسی است
این حقیقت به سمت گزینه های مختلف سبز (طبیعت) و سبکهای محلی که ساختمان را به زمان، مکان و ساختار مشخص ارتباط میدهد، سوق پیدا میکند. ما نمیتوانیم نابودی انبوه طبیعت را که مدرنیسم به طور غیرمستقیم باعث بهوجود آمدن آن بوده، رد کنیم. معماری ممكن است دارای قدرتی برای تغییر دادن این شرایط به طور مستقیم نباشد. ولی مانند هر تمرین فرهنگی، میتواند آگاهی در مورد شرایط را توسط نمادها و پیشنهاد تدریجی گزینهها، تغییر دهد.
7- بیان این موضوعات به صورت نشانههای دوگانه یعنی نشانههای زیبایی و نشانههای ایدهها
موضوع و برنامه بسیاری از ساختمانها پیچیده است و به جوابهای چندگانه متناقض درباره تاریخ، شهر، عملکردهای مختلف و سلیقههای متفاوت نیاز دارد. معماری به عنوان یک زبان عمومی محیط اطراف انسان، باید نمادهای مشترک را قبول کند و این بدان معنی است که این زبان هم باید منطقهای و هم پیدایش کیهانی باشد.
8- توجه به علم، خصوصاً علم معاصر در مورد مباحث نشانههای کیهانی
جهت گذار از مسائل جزئی کنونی، تصویر خدایگون انسان و مُد و کسب مجدد قدرتی که تمامی معماری والا داشته است، باید به قوانین متعالی که علم کشف میکند، توجه کرد. به طور اساسی، محتوای مشترک معماری در این قوانین قرار دارد: مسائلی مانند اهمیت حرکت موجوار که نقش اساسی برای تفکر، وجود ما، جهان کوانتوم و احتمالاً واقعیت نهایی ابرنخ دارد.
اگر چه محتوای صحیح مانند تفکر صحیح کافی نیست، یک معماری پیدایش کیهانی، باید خیال را هم به حرکت در آورد. باید روند خلاق را بزرگ کند و گرنه هیچ چیز نیست. وظیفه والای معماری این است که قوانین را نمایش دهد و معلول باشد.
نکته حائز اهمیت این که معماران سبک پیدایش کیهانی به احتمال قریب به یقین در چارچوب ضوابط کنونی شناخت انسان از خود و جهان پیرامون نیز مکث نخواهند کرد. آنها طرحهای خود را با پدیدههای جدید در علم و فلسفه در هر مرحله وفق خواهند داد.
6- موزه گوگنهایم در بیلبائو
یکی از ساختمانهای جالب توجه که در این سبک ساخته شده، طرح فرانک گهری برای موزه گوگنهایم در شهر بیلبائو است. بندر بیلبائو، بزرگترین شهر منطقه جداییطلب باسک در شمال اسپانیا است. در این منطقه، همواره خشونتها و درگیریهای جداییطلبانه باعث نمایش چهرهای خشن از آن شده است. ولی با افتتاح موزه گوگنهایم در اکتبر ۱۹۹۷، توجه هنرمندان و هنردوستان سراسر جهان، به شهر بیلبائو به عنوان یک شهر هنرپرور جلب شد.
گهری، برخلاف اکثر معماران نامآور، زیاد اهل بحث و تبیین مبانی نظری معماری خود نیست. دیگران و خصوصاً چارلز جنکس در مورد طبقهبندی و تشریح مفاهيم طرحهای گهری بسیار بیش از خود او تلاش کرده است. جنکس از این ساختمان به عنوان یکی از سه ساختمان مهم سبک معماری پیدایش کیهانی نام برده و معتقد است بسیاری از مبانی این سبک در این ساختمان پیاده شده است.
معماری گهری، از یک معماری دو بعدی که سطوح را در مقابل و تقابل با یکدیگر نشان میداد (خانه خود او در سنتا مونیکا (1978-1977)) به سمت یک معماری سیّال و سهبعدی گرایش پیدا کرده است. یکی از بهترین کارهای او در این زمینه، طرح موزه گوگنهایم است.
پلان و حجم ساختمان به صورت گلی است در حال باز شدن و شکوفا شدن. احجام سهبعدی منحنی شکل که با ورقهای فلزی تیتانیوم پوشیده شده، همچون گلبرگهای یک گل، از مرکز ساختمان به سمت محیط خارج آن گسترش یافتهاند. در این ساختمان، معماری امواج، چرخش، استمرار نرم و مشابهت خودی با استادی تمام و به صورت خلاقانهای طراحی شده است.
گهری در طرح خود از فناوری رایانه استفاده کرده است. بدین منظور او از نرمافزار کتیا که برای طراحی هواپیماهای جنگنده میراژ فرانسوی مورد استفاده قرار میگیرد، استفاده نموده است.
تیرها و ستونهای فلزی و سطوح و احجام مختلف با استفاده از این نرمافزار به صورت دقیق طراحی شده است. در این ساختمان، سازه تابع فرم و فرم تابع تخیل میباشد.
یکی از ایرادهایی که جنکس به این ساختمان گرفته، یک اندازه بودن صفحات تیتانیوم بر روی سطوح با انحنای متفاوت بر روی بدنه خارجی ساختمان است. در صورتی که جنكز معتقد است، همانند فلسهای مشابه با ابعاد مختلف بر روی سطح منحنیوار بدن ماهی، این صفحات نیز میبایست بر روی سطوح متغیر ساختمان، ابعاد متفاوتی داشته باشد.
گهری جوایز زیادی برای طرح این ساختمان دریافت کرده و جنکس از این ساختمان به عنوان ساختمان شاخص قرن بیستم نام برده است. فیلیپ جانسون در مورد گهری و این طرح وی چنین میگوید: “کار گهری گفتاری نیست، این هنر است، من همواره گفتهام که کلام، هنر را از بین میبرد.”
طرحهای اخیر گهری مانند موزه جدید گوگنهایم در جزیره سعدیات در ابوظبی، دانشکده مدیریت در دانشگاه کیسوسترن در کلیولند، تالار کنسرت والت دیسنی در لسآنجلس، موزه هنر مدرن سامسونگ در سئول و بسیاری دیگر، همانند موزه بیلبائو، جملگی نمایشی از هندسه فراکتال، علم پیچیدگی و آشفتگی و معماریشدن به جای معماری بودن است.