مصاحبه ای جذاب با آقای محمد مالکی
سالهاست که از زبان دیگران درباره آقای محمد مالکی و نحوه کارش وخصوصیات اخلاقی وگذشته ایشان مطالبی را میشنیدم و این مطالب متفاوت و اکثراً متناقض، برای من حس عجیبی داشت ومدام بر کنجکاوی من اضافه میکرد از طرفی کارها ومحصولاتشان همیشه حس تحسین را در من ایجاد میکرد تا اینکه فرصتی شد بیشتر به ایشان نزدیک شوم ودرخواست من را برای مصاحبه پذیرفت البته در یک فضای دوستانه وخودمانی .
میخواستم کلی سوال بپرسم درباره حرفهایی که دربارهاش زده میشود ولی خوشبختانه خودش باهوشتر از من بود از همانجا شروع کرد ودیگر جای سوالی نماند. از گذشته تا حال و برنامههای آینده گفت . خوشبین و خوشحال شدم وامیدوارم که برنامههایش کاملاً اجرایی شود وکارخانهای ساخته شود که صنعت سنگ بتواند به آن افتخار کند، کارخانهای که سنگ بلوک وارد میشود و فقط محصول خارج میشود وپرت ودورریز ندارد، کارخانهای خاص، با مدیری خاص، محصولات خاص .
حسین جعفریان: در ابتدا خیلی سپاسگزارم که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید تا جامعه صنعت سنگ، آشنایی کاملی را با یکی از پیشکسوتان عصر معاصر این صنعت داشته باشند.
برای آغاز گفتگو، خواهشمندم خودتان را معرفی نمایید.
محمد مالکی: اول از همه ممنون که این وقت را در اختیارم میگذارید. از آنجایی که با حاشیه سازیها موافق نیستم به همین دلیل هم تاکنون مصاحبهای با رسانهها نداشتم. محمد مالکی، 63 ساله و متولد تهران هستم، اصالتاً اردبیلی و دیپلم راه و ساختمان.
- آیا سنگ پیشهی پدریتان بوده است؟
خیر نبوده است.
- زمینهی ورود به صنعت سنگ برایتان چگونه مهیا شده است؟
من از حدود ده – دوازده سالگی مشغول به کار شدم، منزل ما در خیابان مختاری بود و پدرم کشتارگاه مرغ و مغازهی مرغ و ماهی در خیابان استانبول داشت، و من خودم روزی 500 مرغ کشتار میکردم و مجبور بودم که هر روز رأس ساعت 4 صبح در محل کشتارگاه حاضر باشم. کارکردن را از نوجوانی آغاز کردم و در آن زمان هم کار میکردم وهم درس میخواندم. کار نقشه کشی میکردم، مثل امروز نبود که جوانها پشتیبانهای بی قید و شرط داشته باشند، با توجه به اینکه پدرم از مکنت مالی برخوردار بود با این همه میخواست که مستقل باشم .
- پس از پایان تحصیلات چه کردید؟
محمد مالکی: بعد از اینکه دیپلم خود را گرفتم و قبل از اینکه به سربازی بروم، همزمان در سه جا کار میکردم، اول شرکتی بود که کار نقشه کشی انجام میدادم؛ نقشه کشی در آن مقطع صرفاً با دست انجام میشد، محل دیگری که کار میکردم عصرها بود در یک مرکز مهندسی و همینطور پیشنهادات نقشه کشی را که دریافت میکردم به منزل میآوردم و در خانه انجام میدادم و این روال تا دوران خدمت سربازی ادامه یافت.
- با توجه به اینکه سربازی شما همزمان با شروع انقلاب 1357 بود، لطفاً کمی دربارهی آن دوران برای ما بگویید.
در سال 1355 به خدمت سربازی رفتم و محل خدمتم لشکر 16 زرهی قزوین بود؛ با اوج گرفتن انقلاب، آقای خمینی اعلام نمودند که سربازها پادگانها را ترک کنند، من هم به همین دلیل از پادگان فرار کردم.
- ذکر کردید که در خیابان مختاری زندگی میکردید، آیا از مرحوم تختی هم خاطراتی دارید؟
پدر ومادرم علیرغم اینکه تحصیلات بالایی نداشتند، اما نسبت به تحصیل و آیندهی فرزاندشان بسیار توجه داشتند، شروع تحصیلات ابتدایی را از دبستان ایران آغاز نمودم که یکی از مدارس رده اول تهران بود که از ابتدا زبان انگلیسی را نیز تدریس میکردند.
این مدرسه در تقاطع مولوی وخانی آباد واقع شده بود، ما که پیاده از مدرسه برمی گشتم، خیلی از مواقع تختی، دوستان و برادرش را در جلوی درب اسفنج سازی که متعلق به برادرش بود میدیدیم و تختی برای ما به عنوان یک پهلوان مطرح بود.
- اولین شغلتان بعد از انقلاب 1357
برمی گردیم به بعد از انقلاب، در آن زمان همه باور خدمت به جامعه را داشتند، سپاه تشکیل شده بود و اینکه با سپاهی شدن میتوان این خدمت را انجام داد. اما این سوال برایم پیش آمد که وقتی کسی از من بپرسد که شغلت چیست، بگویم سپاهی، سپاهی بودن برایم به عنوان یک شغل کافی نبود.
اوایل انقلاب تب مطالعه به شدت بالا بود من نیز کتابهایی زیادی را خریداری و مطالعه میکردم . پیشنهاد پدرم را برای برگشتن به مغازه ایشان رد کردم. به فکر افتادم کتابخانهای را برای خودم بسازم، با اینکه ازدواج کرده بودم هنوز در منزل پدرم اقامت داشتم، در همان جا کتابخانهای ساختم . خواهر بزرگم از کتابخانه خوشش آمد و درخواست ساخت داد، من هم پیشنهاد مبلغ 1200 تومان را دادم و برایش ساختم. خواهر دیگرم نیز به همین ترتیب و متوجه شدم که میتوانم این کار را انجام بدهم.
سپس اقدام به اجارهی مغازهای در همان محل کردم و شدم نجار و حدود یک سال این کاررا ابتدا با دست خالی سپس کارگاه کوچک و مجهزی که داشتم و خرج خانوادهی کوچکم را در میآوردم، بدون چشم داشت به کمک پدرم.
- آیا کار نجاری برایتان ادامه دار بود؟ سپس چه شغلی را انتخاب کردید؟
اوایل انقلاب تب راه اندازی کشاورزی خیلی بالا بود، یکی از دوستان که سهامدار یک شرکت کشاورزی و دامداری در ساوه بود، راه اندازی مزرعهشان را که مدتها بود که کار نمیکرد و اداره کننده نداشت را به من پیشنهاد نمود.
من و دو نفر از نزدیکان وهمفکرانم به نامهای هوشنگ نوری و کریم احمد نژاد که هردو در جنگ شهید شدند برای بازدید از مزرعه رفتیم که در راه برگشت به تهران، هواپیماهای عراقی، فرودگاه مهرآباد را بمباران کردند و جنگ شروع شد.
- با شروع جنگ، چه کار کردید؟
در آن زمان دختر اول من به نام “سمیه” به دنیا آمده بود، من به همراه دوستان زیادی که هم محل بودیم برای آموزش نظامی در کلاسهای نظامی آقای فرج تبریزی که از قضا در همان مدرسهی ابتدایی من “ایران” برگزار میشد نام نویسی کردیم. از بین حدود 1200 نفر داوطلب، بعد از گذراندن مراحل آموزشی فشرده 29 نفر انتخاب شدند که من و دو دوستم که در پاسخ به سوال قبلی از آنها نام بردم، جزو انتخاب شدهها بودیم، عازم جبهه شدیم که جزئیات زیادی دارد و در حد این گفتگو نمیگنجد.
- آیا خاطرهای از حضورتان در جنگ دارید؟
محمد مالکی: خاطرات فراوانی وجود دارد اما یکی از این خاطرهها به دلیل همراهی همان دو دوست شهیدم همیشه با جزئیات در خاطرم مانده، برای ماموریت از اهواز به خرمشهر میرفتیم و تنها راه آبی که وجود داشت از ماهشهر به آبادان بود، شب جزر و مد شد و شبانه لنج به گل نشست و صبح هم نمیشد آن را حرکت داد چون با آب فاصله داشت.سه شب سخت و سرد را در آنجا گذراندیم، هیچ امکانات گرمایی و غذایی به همراه نداشتیم.
سرما واقعاً کولاک میکرد و یک ماشین لندکروز قدیمی بود که 10 نفر در آن جا میشدند، گروه، گروه داخل ماشین مینشستیم تا خودمان را کمی گرم کنیم و بقیه هم بیرون از ماشین؛ سه شب از سخت ترین شبهای زندگیم بود. کمی که آب بالا آمد، یک لنج بزرگ ارتشی آمد و لنج ما را بیرون کشیدند و به آبادان رفتیم.
- پس از بازگشت از جبهه چه کاری انجام دادید؟
حدود 8 ماه در جبهه بودیم تا اینکه به مرخصی آمدم یکی از دوستان که در رادیو و تلویزیون مسئولیت برنامهی “کارگر” را داشت از ما خواست برای مصاحبهی کاری به آنجا برویم که در مصاحبه رد شدیم با اصرار ایشان، دوست دعوت کننده به عنوان روزمزد من را در برنامه کارگر مشغول به کار نمود.
من در بخش تهیه پیش گزارش مشغول شدم و دوستم که به ادبیات مسلط بود کار نویسندگی را برعهده گرفت. در آن دورهی حدوداً یکساله، برای تهیه پیش گزارش از خیلی از کارخانجات ایران در نقاط مختلف و همچنین معادن خاص بازدید کردم و برای مدت کوتاهی در آنجا ساکن میشدم و این دوره تجربهی بسیار زیاد و آموزندهای را برایم به همراه داشت.
در این اثنا یکی از دوستانم در بوشهر مدیریت کل ادارهی کار استان بوشهر را برعهده داشت، از خیلیها برایم کمک درخواست کرد و من با بررسی کوتاهی در محل آن را پذیرفتم و به همراه خانواده به بوشهر نقل مکان کردیم.
حدود یکسال و نیم در آنجا مشغول به کار شدم و آن نیز تجربهی کاری خیلی خوبی را برایم به ارمغان آورد و با قانون کار و محیطهای کارگری و مسائل آن بیشتر آشنا شدم و در انتهای این دوره بود که نقطه عطف بزرگی در زندگی من آغاز شد و با سنگ آشنا شدم.
- اولین حرکتتان در زمینهی کار سنگ از کی رقم خورد؟
محمد مالکی: در دوران حضور در جبهه دوستان زیادی پیدا کردم، بعد از چند سال یکی از این دوستان که در واحد معادن بنیاد شهید مسئولیت داشت، به من پیشنهاد داد که یکی از کارخانههای تحت پوشش بنیاد به نام تهران ری را اداره نمایم، با توجه به اینکه با کار سنگ آشنایی نداشتم ابتدا از قبول این کار طفره رفتم، اما با توجه به اینکه چندین نفر قبل از من برای ادارهی آن کارخانه معرفی و با عدم موفقیت مواجه شده بودند و کار معطل مانده بود، آن را پذیرفتم.
- در اولین کارخانهای که تحویل گرفتید، فضای کارخانه چگونه بود؟ با توجه به اینکه تا قبل از این اصلاً کار سنگ نکرده بودید، چطور مدیریت کردید؟
محمد مالکی: علیرغم اینکه معتقدم کار سنگ نیاز به مدیریت و آشنایی با سنگ توأمان نیاز دارد، اما برای شروع به کار یک واحد تعطیل شده، مدیریت و تدارکات میتواند نقش تعیین کننده داشته باشد؛ اولین کارخانه “تهران ری” بود، روز اولی که به کارخانه رفتم، آقای مسنی را دیدم که در دفتر نشسته است و گفتم که بنیاد مرا فرستاده، ایشان گفت که قبل از شما هم چند نفر دیگری آمدهاند، از وضعیت کارخانه پرسیدم، گفتند نزدیک به شش ماه هست که کارگرها حقوق نگرفتهاند.
اولین حرکت این بود که کارگرها را جمع کردم، اعلام کردم که کسانی که مرا به این کارخانه فرستادهاند، فرد مناسب این کار را نداشتند، من هم این کار را بلد نیستم اما یک کار را بسیار خوب بلدم من تدارکات میکنم و شما کار کنید، حقوقتان درمی آید و شما به حقوقتان میرسید و اگر هم چیزی ماند به بنیاد میدهیم، در واقع میخواستم با ایجاد انگیزه در کارکنانی که مدتها با عدم دریافت حقوق و نا امید از ادامه کار در کارخانه بودند، تولید را به جریان انداخته وبه مرور با حل مشکلات مالی، کارخانه را از رکود خارج نمایم.
کار کردن را شروع کردیم، اولین سنگ را از سنندج خریدم. آن آقای مسن، آقای رهبری که خیلی هم مدیونش هستم (خدا رحمتش کند)، از من خیلی خوشش آمد و به من خیلی کمک کرد و تحت آموزش خودش قرار داد، کارگرها شروع کردند و من هم خودم به همراه آنها پا به پا کار میکردم، آن زمان کارگرها دید خوبی نسبت به مدیران دولتی نداشتند و سعی میکردند که به قولی جلوی پایم سنگ بیاندازند و مرا بیازارند .
یک روز آخر وقت اطلاع دادند که حوضها پر از گل شده است و رفتند، (الان متوجه میشوم که داستان چه بوده است!)، پرسش اولی که از خودم کردم این بود که راه حل چیست؟ واقعاً اطلاع نداشتم که چگونه باید گل را تخلیه کرد، پرس و جو کردم که چگونه میشود گل را تخلیه کرد؟ موتور گل کش باید این کار انجام میداد و حتی نمیدانستم برق صنعتی میخواهد، متوجه شدم روشن نمیشود. رانندهی کامیونی را با خودم برده بودم، با یک کارگر ماندیم و گل کشی را انجام دادیم و همچنین از یک باطری ساز خواستم که کار برق را انجام دهد و تا صبح گلها را تخلیه کردیم. صبح مرتب و تمیز جلوی درب کارخانه ایستادم و منتظر کارگرها شدم، و وقتی که آمدند و دیدند که گلهای حوضچهها خالی شده است، متوجه شدند که واقعاً من میخواهم کار کنم و دیگر کار در آن کارخانه ادامه پیدا کرد.
- آیا رویهی کاریتان به همین شکل ادامه یافت؟
محمد مالکی: تا یک سال در ارتباط با امور تخصصی سنگ به کسی دستوری نداده و صرفاً از تجربه دیگران استفاده نموده و به یادگیری ادامه دادم، اگر کسی سوالی میپرسید سرکارگرها یا کارگرها را صدا میکردم و میخواستم که مشکل حل شود. در طی این مدت هم پای بقیه کار بدنی میکردم، کم کم کار را یاد گرفتم . کارخانهی دیگری را پیشنهاد دادند و زمانی شد که با این کار آشنا شده بودم. خیلی هم علاقه پیدا کردم و زندگیم شده بود سنگ و عاشقش شده بودم، کارخانه تهران ری را با تلاش شبانه روزی و استفاده از تجربه همکاران به تولید قابل قبولی رسانده و حساب کارگران را به روز نموده و کار به خوبی پیش میرفت.
- کارخانههای بعدی که به شما پیشنهاد شد، چه کارخانههایی بودند؟ و عملکرد شما در آنها چگونه بود؟
محمد مالکی: معمولاً کارخانههایی بود که صاحبان آنها خارج از ایران بودند و سرپرستی و اداره آنها به بنیاد محول گردیده بود؛ با توجه به اینکه در کارخانه تهران ری موفق بودم و از طرفی افرادی را همیشه در کنار خود آموزش میدادم و آنچه خود آموخته بودم به آنها منتقل میکردم همواره بالقوه آمادگی پذیرش مسئولیتهای بیشتری را داشتم به همین علت وقتی اداره کارخانه “گل سنگ” را پیشنهاد نمودند با اعتماد به نفس کامل پذیرای آن شدم و به همین ترتیب با وجود نیروهای آموزش دیده ساخا و فاپکا را نیز تحویل گرفتم و سازماندهی لازم را انجام دادم.
کارخانهی دوم: ” گل سنگ”، کارخانهی سوم: ” ساخا” و کارخانهی چهارم “فاپکا” بود.
- حقوق دریافتی شماچگونه بود؟
محمد مالکی: در ابتدا وقتی مسئولیت تهران ری را پذیرفتم حقوق ماهیانهام 3500 تومان بود، در مقابل حداقل 15 ساعت روزانه.
ساعات کاریم به این صورت شده بود: 6 صبح تا 9 شب کار کارگاهی و 9 تا 11 شب کارهای دفتری. همپای همهی کارگران در کارخانه کار میکردم. نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که در تمام دورانی که برای بنیاد کار کردم، به ندرت به مرکز بنیاد میرفتم و با علاقهای که به وجود آمده بود تمام وقت و توانم را صرف تولید میکردم.
- چه زمانی و به چه دلایلی ادارهی 4 کارخانههای بنیاد شهید را کنار گذاشتید؟
مسائلی پیش آمد که اصلاً با روحیهام سازگار نبود، از جمله بوروکراسیهای مرسوم که عملاً مانع تولید و پیشرفت کار میشد و یا پیشنهاد اداره شورایی کارخانه و از این قبیل.
- آیا وقتی که استعفا دادید از کار خودتان مطمئن بودید؟ چه تاثیراتی بر روی زندگیتان داشت؟
محمد مالکی: زمانی که کلاً اداره 4 کارخانه را کنار گذاشتم تنها موجودی من 200 ریال بود که این میتوانست موجب یأس و سرخوردگی من پس از سالها تلاش باشد که البته چنین نشدم و اعتماد به نفس و علاقه به کار بار دیگر به کمکم آمد. صرف نظر از اینکه در طول این مدت تجربه مفیدی را کسب کرده بودم و این تجربه میتوانست در تصمیمات بعدیم موثر باشد، ولی مهمتر از اینها خودباوری ذاتی بود که همیشه مرا برای ورود در کارهای سخت یاری میکرد و در این مرحله نیز همین خودباوری و اندوخته سالها تلاش، مقاومت در برابر ناملایمات و استعفا را برایم آسان نمود، لازم به ذکر است که ورود به کار سنگ از ابتدا نیز به مبنای خودباوری بود.
همان زمان از فردی مبلغ 10 هزارتومان طلب داشتم و او توانست3500 تومان از آن را پرداخت نماید؛ آن را به همسر خوب و با وفایم داده و قول دادم در اولین فرصت به کارها سر و سامان دهم.
صحبت از همسرم شد، لازم است اینجا اعلام کنم که کمک و همدلی همسر مهربان و یار صدیقم را موثر در موفقیت خود میدانم و یقین دارم که بدون صبر ومقاومت او بیشترین تأثیر را در این مورد داشته است.
- آیا شما از کل بنیاد شهید استعفا دادید؟
من بنیاد شهیدی نبودم. من فقط در کار سنگ با آنها همکاری میکردم و اصولاً خود را در قید و بندهای اداری و سازمانی محدود نمیکردم و خواهان رشد و پیشرفتی فرای سیستم اداری بودم.
- قدم بعدی شما بعد از اینکه از ادارهی کارخانجات بنیاد شهید استعفا دادید چه بود؟
محمد مالکی: پیشنهادات زیادی در زمینههای مختلف شد، اما جاذبهای که سنگ در من ایجاد کرده بود، به چیزی جز کار با سنگ فکر نمیکردم.
با توجه به اینکه حدود 6 سال تجربهی حرفه ایی خوب در زمینهی سنگ و مدیریت کارخانه به دست آورده بودم، بهترین حرکت و تصمیم گیری این بود که کارخانه ایی را اجاره کنم میدانید تمامی این تصمیمات و کارها جزئیات بسیاری دارد که دراین مصاحبه نمیگنجد و امیدوارم روزی بتوانم این جزئیات، که برای نسل آینده مفید خواهد بود را به طریقی منتقل نمایم.
- بعد از اینکه این تصمیم مهم را گرفتید قدمی که برداشتید چه بود؟ اولین کارخانهای که اجاره کردید؟
در مدت 2 ماه پس از قطع رابطه کاری با بنیاد با افراد متعدد و پیش کسوتان کار سنگ تماسهایی برقرار و خواستار معرفی کارخانهای جهت اجاره شدم که نهایتاً با آقای مجید صدری مالک کارخانه سنگ نخبه آشنا شدم، 3 دانگ از کارخانه نخبه را اجاره کردم و کلیه امور خرید، تولید و فروش را به عهده گرفتم.
قابل ذکر است که یک ماه و نیم پس از خروج از بنیاد مسئولیت مربوطه تصویب کردند مبلغ 300 هزار تومان به عنوان سنوات خدمت به من پرداخت شود که این مبلغ در هنگام تنظیم قرارداد به آقای صدری عیناً به عنوان قسمتی از موجودی سنگ به ایشان پرداخت گردید و قرارشد که مابقی مبلغ تا یک میلیون و هفتصد تومان سهم خود را آقای صدری از اولین فروشها پرداخت نماید.
- کارخانهی نخبه را چگونه راه اندازی کردید؟
اولین کاری که بایستی انجام میشد افزایش تولید با امکانات موجود بود که با تلاش شبانه روزی و حضور فیزیکی در سالن تولید به انجام رسید، در زمینه تهیه سنگ خام نیز مراجعاتی به معادن مختلف نمودم از جمله معدن ازنا، خدمت ارباب قنبر رسیدم و با توجه به حسن ظنی که آن بزرگوار نسبت به اینجانب و تلاش صادقانهام داشت، مقداری سنگ ازنا برایم ارسال نمود و کار تولید بهتر از پیش به جریان افتاد و در ارتباط فروش نیز با توجه به حسن رفتاری که در تمام مدت کار با مشتریان داشتم، فروش نیز به همان میزان رشد کرد؛ قابل ذکر است که موفقیت به دست آمده در کارخانه نخبه مرحون حسن سلوک و همکاری جناب آقای صدری میباشم.
- اولین تصمیم و اقدامتان برای خرید کارخانه چه بود؟
محمد مالکی: تمامی فکر و هم و غم من در این مرحله توسعه و رشد کمی و کیفی کار بود که این خواسته جز با مالکیت ابزار و لوازم تولید قابل تصور نبود و اصولاً هدف نهایی از اجاره کارخانه به وجود آمدن امکان مالی برای خرید کارخانه بود، قابل ذکر است که از ابتدای اجاره کارخانه نخبه چون هدف خرید کارخانه بود لذا برداشت سهم من از در آمد کارخانه صرفاً مختص به مبلغ 12000 تومان و آن هم برای تأمین زندگی روزمره بود و مابقی برای خرید کارخانه ذخیره میشد، لذا در پایان سال سوم همکاری با آقای صدری اقدام به خرید کارخانه قائم نمودم که در آن وقت مدت 3 سال از تعطیلی آن میگذشت و فاقد برق سراسری بود و دستگاههای منصوبه نیز فرسوده و از کار افتاده بود که چنین کارخانهای با شرایط کاری من در قیمت و نحوه پرداخت متناسب بود.
- بازدید از کارخانه قائم برای خرید در چه سالی بود و کارخانه در چه وضعیتی قرار داشت؟
محمد مالکی: اولین بازدید در سال 1368 بود و همانگونه که قبلاً گفته شد کارخانه در وضعیت خوبی به سر نمیبرد.
- قدم بعدیتان برای خرید کارخانه چه بود؟
اندوخته به دست آمده از اجاره 3 ساله کارخانه نخبه، تکاپوی خرید یک کارخانه کوچک و آماده به کار را نمیکرد لذا مصمم به خرید کارخانهای وسیع لاکن با ماشین آلات و موجودی کم شدم، بنابراین کارخانه قائم با پانزده هزار متر مربع زمین و فقط با 800 متر مربع سالن و ماشین آلات اندک مناسب ترین گزینه بود تا بتوانم کمبود نقدینگی با تلاش مضاعف را جبران نمایم اقدام به خرید نمودم.
- آیا به تنهایی کارخانهی قائم را خریداری کردید یا شریک گرفتید؟
با توجه به اینکه راه اندازی هزینه قابل توجهی را طلب میکرد اقدام به گرفتن شریک به میزان دو دانگ نمودم که این شراکت از سوی شریک صرفاً سرمایه گذاری بود و دخالتی در خرید و تولید و فروش نداشتند.
- زمانی که کارخانه را تحویل گرفتید، وضعیت دستگاهها و بقیه موارد کارخانه، چگونه بود؟
محمد مالکی:همانطور که عرض شد هنگام خرید، کارخانه بدون موجودی سنگ و فاقد برق شهری بود، با 800 متر مربع سالن و 2 دستگاه قله بر، ساب نواری، فرز دستی و موتور برق که تماماً از کار افتاده و نیاز به تعمیر داشتند؛ کارخانه را تحویل گرفتم، هیچ صدایی نبود، تصمیم گرفتم سنگ لاشتر تیشه نشده از اصفهان تخلیه و تولید را با تیشه کردن که به سرعت قابل دسترسی بود شروع نمایم و انجام شد، روز سوم شروع به کار، همان سنگ 40 طولی تیشهای لاشتر با اولین مشتری که تماس گرفته شد به فروش رفت و با همان فروش چرخ کارخانه شروع به چرخیدن کرد.
- چه سنگی را شروع به بریدن کردید و اوایل چگونه عمل کردید؟
محمد مالکی: سنگ قروه همانی که این روزها دوباره مد شده است. با تعهدات مالی که به کار گرفته بودم مرا وارد یک مبارزه کرده بود که یک راه در این مبارزه بیشتر وجود نداشت و آن پیروزی بود، با مقاومت و پشتکار و کار بیشتر که تا روزی 15 ساعت ادامه مییافت و کم کردن هزینهها از جمله آبدارچی، نگهبان، استادکار، حسابداری و بازاریابی و غیره را به عهده داشتم و توانستم به مرور بر مشکلات غلبه کنم، در این مدت اکثراً تا پاسی از شب در کارخانه به امور فوق میپرداختم.
یک موردی را صحبت میکنید که در طی مصاحبه تا کنون چندین بار به آن اشاره کردید که برایم بسیار نامفهوم است انگار که با زبان دیگری صحبت میکنید و آن علاقمندی به سنگ است. به جز کسب درآمد، این علاقه به سنگ چیست؟ به صورتی بفرمایید که قابل درک برای همه باشد. این سنگ چه چیزهایی دارد که شما را جذب کرده است؟
این مادهای که به نام سنگ ما امروز با آن سرو کار داریم، در یک فرآیند میلیون و حتی میلیارد سالی قرار گرفته و چیزی نیست که ما در مدت معینی بتوانیم شبیه به آن را بسازیم .
- چه ماده دیگری را در طبیعت میتوان یافت که دارای جمیع شاخصههای زیر باشد؟
زیبایی، تنوع، شکل پذیری، هنری، فرآوری نامحدود و ماندگاری که بتواند در اقتصاد، اشتغال زایی، ارتقاء تواناییهای فردی نقش موثر داشته و در عین حال هیچگونه ضایعهای را نیز در بر نداشته باشد.
- کدام زیبایی را در طبیعت میتوان یافت که دچار کهنگی نگردد؟
محمد مالکی: اگر چه کار با سنگ مشکلات مختص به خود را دارد اما با سخت کوشی میتوان شاخصههای فوق را محق کرد.
امروزه در دنیا آدمهایی الگو قرار گرفتهاند که چندین شغله هستند و پیشنهادات این هست که برای سرمایههایتان سبد شغلی ایجاد کنید و نگاه روز است وخیلی طرفدار دارد، نظر شما چیست؟ علاقه مندی و گرفتاریهای آن.
پاسخ به این سوال بستگی به نگاه به موضوع دارد، حداقل دو دیدگاه را میتوان تصور کرد، دیدگاهی که اولویت در آن کسب درآمد است و مابقی اهداف در درجه بعدی قرار دارد، دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که هدف اصلی و اولویت را به توسعه کمی و کیفی کار داده و کسب درآمد به خودی خود در آن محقق خواهد شد که من شخصاً معتقد به دیدگاه دوم هستم.
در کار سنگ در عمل شاهد هستیم که انبوه کارخانههای سنگبری در سطح ایران وجود دارد که صرفاً به کار معمول 2 سانتی بری مشغول هستند و ممکن است در آمد خوبی نیز از این راه به دست بیاورند، لاکن توسعه در آن منحصر به کمیت بوده و هیچ نوآوری و تحولی در طول سالیان متمادی در روند آنها دیده نشده.
اگر هدف حرفهای و فوق حرفهای شدن و کسب در آمد از قبل آن باشد فرصتی برای ورود در کارهای غیر مرتبط با کار سنگ باقی نمیماند، حتی پس از حرفهای شدن تلاشی مضاعف برای حرفهای ماندن و به روز بودن را میطلبد.
- هنوز همان اشتیاق، علاقه و انگیزهای که در ابتدا داشتید، حفظ شده است؟
محمد مالکی: به نظر من جذابیتی که در کار سنگ به صورت حرفهای وجود دارد به خودی خود اشتیاق را افزایش میدهد و هر توقفی برای آن قابل قبول نیست و فکر میکنم من در این مسیر قرار گرفتهام و راه بازگشتی برای آن نیست.
در حال حاضرطرح توسعهای را سال هاست آغاز نمودهایم و در آیندهای نه چندان دور به مرحله کامل خود خواهد رسید، در چنین صورتی میتوانیم ادعا کنیم قادر خواهیم بود هر گونه کار روی سنگ که در دنیا صورت میپذیرد را انجام دهیم.
- معمولاً برای نوآوریها و ایجاد بازار جدید برای سنگ چه قدمهایی برمی دارید؟
فکر میکنیم، نگاه به آینده داریم، خود را به روز میکنیم، از فرصتها و پیشنهادات استفاده میکنیم.
- عوامل تأثیر گذار در تغییر نگاه شما به تولید چه بود؟
محمد مالکی: حدود 10 سال پس از خرید کارخانه، دیگر تولید عادی برایم ارضاء کننده نبود و به دنبال مفرّی برای خروج از این روزمرگی و تکرار بودم، در این اثناء با آقای کیان کمالفر که طراحی مبلمان سنگ و شیشه را انجام میداد در کنار کار جاری تولید کار سنگ و شیشه را شروع کردم که این کار تحول بزرگی در تولید سنگ و بازار جدیدی برای آن ایجاد کرد که بعدها این روش زمینهای شد برای ورود به نماهای کلاسیک و حجمی؛ پس از ورود در کار حجمی و نما با معماران خوش فکر با ایدههای جدید آشنا شدم که تأثیرات زیادی در نحوه تولید داشت که میتوانم از شاخص ترین آنها آقای مهندس تاجوری و آقای مهندس نیکبخت نام ببرم و از هر دوی بزرگواران تشکر نموده و برای آنها آرزوی موفقیت روز افزون دارم.
- بعد از انجام ترکیبی کار سنگ و شیشه چه کردید؟
محمد مالکی: در همین اثنا با آقای مهندس تاجوری آشنا شدم و ایشان به نظر من بهترین و با سابقه ترین طراح کلاسیک نما در ایران است، مغازه ایی در خیابان کریم خان را طراحی کرده بودند که اجرای آن را به من سپردند، کار را با مشکلات زیاد اما به خوبی انجام دادم.
از اینجا بود که کار نماهای رومی و کلاسیک برای ما سرازیر شد و کار ساختمان تندیس و جردن و … به ما واگذار شد که همگی به طراحی آقای تاجوری بود و با سنگ “موج پیچ”، آقای آذری (دره بخاری) و با توجه به اینکه تقاضای نما افزایش مییافت با آقای مهندس “نیکبخت” آشنا شدم و همزمان نماهای ایشان را که مدرن و خاص بودند را نیز اجرا میکردیم و سنگهایی را که همکاران دیگر به آنها اهمیت نمیدادند به طراحان مختلف ارائه میدادم و چون “دید” پیدا کرده بودم همگی با موفقیت مواجه میشد و فهمیده بودم که چه سنگی برای چه کاری مناسب است.
در این زمان بود که مشکلات تولید با توجه به افزایش درخواست بروز پیداکرد و کار روز به روز مشکل میشد.
- آنطور که شنیدهام برنامهی مفصلی برای کارخانهتان دارید، لطفاً کمی درباره این برنامه توضیح بدهید.
چند سالی است که طرح جامعی را در جهت توسعه کمی و کیفی کارخانه در دست اجراء داریم و تقریباً %50 کار به اتمام رسیده و امید است تا حدود 3 سال آینده به اتمام برسد.
در این طرح پیش بینی احداث 28 سالن در زمینی به مساحت حدود 60 هزار متر مربع به عمل آمده که امیدوارم در انتها بتوانیم کلیه تولیداتی که با سنگ قابل اجرا باشد را ارائه نماییم.
- اداره این مجموعه چگونه انجام میشود؟
محمد مالکی: همزمان با توسعه کارخانه نیروهایی اعم از خانم و آقا متناسب با روند توسعه، آموزش دیده و در سیستم مدون طراحی و به کار گمارده شده و اداره کارخانه را در زمینههای طراحی، تولید و فروش به عهده دارند؛ یکی از نکات جالب توجه اینکه خانمها پا به پای آقایان در تمامی مراحل ذکر شده حضور فعال دارند.
- پیش بینی شما در مورد امسال (1397) چیست؟
این سال را برای خودمان خیلی خوب پیش بینی میکنم؛ برهمین اساس از ابتدای سال تا به امروز حدود 40 نفر نیروی کار جدید استخدام کردهایم و نظر به اینکه طرح توسعه کارخانه از اولویت برخوردار است؛ لذا امیدورام در سالن جدید با پیش بینیهای صورت گرفته بتوانیم به اهداف تعیین شده دست یابیم.
- چطور به این نگاه رسیدهاید که امسال میتواند سال خوبی باشد؟
منصرف از تأثیرات عوامل خارجی، نگاه ما به آینده همواره خوش بینانه بوده، چرا که آینده ما در گذشته برنامه ریزی شده است.
- چندین بار صحبت از آموزش کردید، آموزش در صنعت سنگ به چه معناست؟ آیا میبایست به صورت مداوم در کنار کارمند – کارگر باشی تا بیاموزد؟
محمد مالکی: من خیلی اطلاع ندارم که در کشورهای دیگر این رشته، آموزش آکادمیک دارد یا خیر اما تجربهی خودم این است که آموزش کار سنگ و شاخههای آن باید در میدان عمل و حین کارصورت بپذیرد به همین منظور ما در کارخانه سیستم را طوری طراحی کردیم که این انتقال تجربه عملی به صورت اتوماتیک وار و بدون صدمهای برای تولید انجام میگیرد و با این تعریف که همواره در کنار افراد با تجربه نیروهای تازه وارد گمارده میشوند تا در حین کار و بدون انجام دیالوگ خود به خود تجربه منتقل و پس از ارتقاء نیروی با تجربه به ردههای بالاتر نیروی آموزش دیده جایگزین گردند.
- ماشین آلات در کار شما چقدر دارای اهمیت است؟
محمد مالکی: اعتقاد من بر این است که نه در کار سنگ بلکه در تمامی امور نقش افراد تعیین کننده تر از ماشین آلات است، مهم آدمیست که با آن دستگاه کار میکند و چگونه آموزش دیده باشد؛ انگشتان ما نحوهی استفاده از کامپیوتر را تغییر میدهد.
انگشت آمریکایی، آلمانی، روسی، ایرانی همه با هم فرق دارند، چرا که پشت این انگشت یک فرهنگ است.
صحبتی داشتم با چند نفر در مورد شما و سوال کردم اگر بخواهند در دو کلمه شما را توصیف کنند چه میگویند، جواب این بود، کیفیت و نوآوری.
- کیفیت را چگونه کنترل میکنید؟ این روش درست است؟ قابل توسعه است؟ مجموعهی شما میتواند ISO بگیرد؟
این کار مخصوصاً کاری که در کارخانهی “سنگ مالکی” انجام میشود صنعتی نیست، تولیدی است که باید نظارت بر آن مستمر و روزانه باشد و اگر بخواهی تولیدات را خوب ارائه دهی باید همهی مراحل را زیر نظر داشته باشید و اینجاست که نقش آموزش صحیح و مطابق با این گونه تولید، پررنگ میشود.
در کارخانه ما در حال حاضر سیستم گردش کار مدون شده و آموزش داده شده و اجرا میگردد. روند تولید سنگ مراحل متعددی را طی میکند که مستلزم ایجاد دیالوگ بین افراد و قسمتها میباشد، ما این دیالوگ را به صورت مکتوب در آوردهایم به این معنا که کار در هر مرحلهای یا تحویل و تحول آن به طور کتبی و با دریافت رسید از قسمت بعدی و در فضای مجازی صورت میگیرد، به طوری که تولید هر قطعه از ابتدای برش سنگ و در هر مرحله تا بارگیری دارای شناسنامه مختص به خود میباشد. این روند خود به خود کیفیت را کنترل مینماید.
- کار با معمارها را چگونه انجام میدهید؟ مثلاً کار با آقای نیکبخت چرا ایشان جای دیگری نمیرود؟
محمد مالکی: رابطه دو طرفه است. آنها طراحی میکنند و خالق اثرند و برای اجرا نیاز به مجری خوب دارند من این مشکل را حل کردم. آنها میدانند آنچه که بتوانند طراحی کنند من اجرایی خواهم نمود . من توانستهام به آقای نیکبخت و آقای تاجوری و امثالهم این اطمینان را بدهم که توانایی انجام طرحهایشان را دارم. ما به دنبال سخت ترین کارها و نشدنی ترین آنها هستیم و آماده ارائهی این گونه خدمات.
- چرا شما از جامعهی سنگ و انجمن سنگ دوری میکنید؟
محمد مالکی: من دوری نمیکنم .چون تاکنون فقط به پیشرفت کار توجه داشتم وقت زیادی نداشتم که به این گونه امور بپردازم . به نظر شما من و کارخانه مالکی کمتر از دیگران به پیشرفت سنگ و کارخانجات سنگ کمک کرده است؟
- آیا برنامهی صادراتی هم دارید؟
محمد مالکی: جسته و گریخته توسط صادر کنندهها، تولیداتی صادر شده ولی به طور جدی کاری انجام نشده اما در حال حاضر برنامه وسیع تشکیلاتی طرح ریزی شده که صادرات و واردات نیز در آن پیش بینی شده و آقای محمودرضا مالکی مسئولیت آن را به عهده دارند.
- بی تعارف آیا فکر میکنید راه شما ادامه پیدا خواهد کرد؟ چگونه؟
محمد مالکی: من تمام سعیم را خواهم کرد که چنین شود، بستگی به خیلی از عوامل دارد روی “آقای محمود مالکی” حساب ویژه باز کردهام و امیدوارم که چنین شود و اهمیت آن را درک میکنم.
- با توجه به روش سیستماتیک در کارخانه، حتماً بایدخودتان حضور داشته باشید؟
محمد مالکی: بدون حضور اینجانب نیز کارها انجام میشود، اما به هر حال تنظیم روابط موجود در سیستم نیاز به نظارت کلی دارد که در حال حاضر شخصاً آن را از راه دور انجام میدهم.
- اداره و راه اندازی طرح توسعه به چه صورت خواهند بود؟
ما در این پیش بینیها سه سالن اصلی داریم که مستقیم توسط سیستم اداره میشود اما 25 سالن دیگر که هرکدام برای کاری تخصصی در نظر گرفته شده عمدتاً به صورت مشارکتی اداره خواهد شد.
- آیا فکری برای آموزش عمومی تر دارید؟
محمد مالکی: همواره در طول سالهای گذشته به این فکر کردهام که چگونه میتوانم تجربیات خود را به نسلهای آینده منتقل نمایم به همین لحاظ تصمیم گرفتم در طرح توسعه کارخانه مرکزی را برای آموزش تاسیس نمایم که امیدوارم به زودی ساخت آن شروع شود و با این کار شاید بتوانم بخشی از دین خود به مردم و کشورم را ادا نمایم.
- درمورد کارخانهتان، فکر میکنید اگر در شمس آباد ساخته بودید بهتر بود یا همین محلی که هستید؟
تا کنون به محل کار فکر نکرده بودم و همواره تمام توجهم به کار بوده و معتقدم که کار به محل کار ارجحیت دارد.
- تعطیلات شما چگونه است؟
محمد مالکی: در طول دوران کار، به جز موارد دیگر در اوایل کار مجبور بودم قسمتی از وقت زندگی را به کار اختصاص دهم، همواره تلاش کردهام کار، زندگی و تفریح هر کدام را در جای خود داشته باشم.
- آقای مالکی بعضاً میشونم که میگویند شما به دیگران نگاه بالا به پایین دارید، نظر شما چیست؟
محمد مالکی: متأسفانه مشغله زیاد سعادت دیدار همکاران و شرکت در مراسم مختلف صنفی را از من گرفته است؛ امیدورام بتوانم در آینده نزدیک با ایجاد فرصتی برای این امر مهم و حضور بیشتر در جمع همکاران داشته باشم.
- در نمایشگاههای سنگ دنیا شرکت کردهاید؟
یک بار ورونا – 4 سال پیش، 2 بار هم در بیگ فایو شرکت کردیم و موفقیت خوبی برایمان داشت و تجربهی خوبی بود.
هوش مالی، جریان سازها، پیروان جریانها، مخالفها و رهبران جریان ساز، یک مشخصاتی دارندو یک نیازهایی برای جریان سازی و یکی از محلهایی که شما میتوانید جریان ساز باشید ، بازدید از نمایشگاهها ست . آنجا سرآمدهای آن رشته هستند وهرکدام ایدههایی دارند و بازار خاص و هرکس میرود موردی برای یادگیری پیدا میکند. ضرورت حضور کسی مثل شما مهم است . در این مورد چه نظری دارید؟
محمد مالکی: مدت هاست در نظر دارم در نمایشگاهها به طور منظم شرکت کنم و حضور در آنها را مفید میدانم.
به نظرم شما تلفیقی از هوش و شخصیت بسیار سخت است که کنار هم نتیجهاش این شده است. از همین محل جریان سازی کردهاید. اما بسیاری از انتقادهایی که به صنعت سنگ وارد است که اساتید و بزرگان وارد گود نمیشوند و باور کنید حضور شما و امثال شما برای صنعت ضروری است.
این انتقاد وارد است ولی شما جوانها باید راه کار عملی و اجرایی برای این حضور را ایجاد کنید و در مورد خودم من خدمت به همکاران و جامعهی سنگ را خیلی وقت است که شروع کردهام، مشخصاً علاقه مند به کارهای جمعی و مفید که بازده عملی داشته باشد، هستم . در صورتی که بستری فراهم گردد تا حضور اینجانب بتواند مفید واقع شود از آن استقبال میکنم و در خدمت همکاران محترم خواهم بود.
- اگر الان برگردید باز هم همین مسیر را طی میکنید؟
محمد مالکی: 100 درصد. البته من باور دارم که شرایط، مکان و زمان در شکل گیری هر آدمی نقش بسزایی دارد. یک چراغ قرمز یا سبز میتواند سرنوشت آدمها را تغییر دهد. اگر شرایط مشابه بود بله 100درصد.
- شما فکر میکنید مشکل صنعت سنگ ایران چیست؟
محمد مالکی: به نظرم خیلی از مشکلات تولید وصنعت در ایران عمومی است و در همهی صنایع مشترک است، علاوه بر آنها صنعت سنگ مشکلات اختصاصی خود را نیز دارد. من فکر میکنم افرادی که در این رشته وارد میشوند باید سخت کوش و مقاوم و به دنبال نوآوری و توسعه کیفی کار باشند، گستردگی و تنوع معادن سنگ در ایران ایجاب میکند که نگاه ما به مقوله سنگ منحصر به یک منافع نبوده و بایستی نگاه ملی به آن داشت.
به طور مثال در گذشتهای نه چندان دور بسیاری از بازارهای بالقوهای که در اطراف ما بود و ما میتوانستیم در آنها فعال باشیم را به دلیل لحظه بینی و بدون آینده نگری از دست دادهایم و این گناهی است نابخشودنی نسبت به نسل فعلی و نسلهای آینده.
از دیگر مشکلات عدم پذیرش مسئولیت کمی و کیفی محصول ارائه شده به مشتری است.همچنین ازمعضلات دیگر صنعت سنگ عدم اشراف و پای کار نبودن بخشی از صاحبان کارخانجات میباشد که باعث پایین آمده کیفیت و در نتیجه عدم رشد و رقابت در بازارها هدف شده است.
- مابین صحبتهایتان به ارباب قنبر اشارهای داشتید، لطفاً کمی از ا یشان بیشتر بگویید.
محمد مالکی: با “ارباب قنبر” در بنیاد آشنا شدم، بعد از اینکه اموال و معادن ایشان مصادره شده ایشان 2 معدن را به بنیاد شهید معرفی کردند و آنها نیز معادن سرمایه گذاری و مدیریت معادن را به خود ایشان سپردند. معادن ازنا و گوهره خرم آباد. از گذشته ایشان جز مواردی که دیگران میگویند خبری ندارم.
ارباب قنبر روزانه حداقل 100 تریلی ازنا و 100 تریلی گوهره بارگیری داشتند با توجه به امکانات آن روزها، این تولید نشان از تواناییهای این مرد بزرگ داشت.
- پرسش: چند کلمه را میگویم و اولین کلمهای که به ذهنتان میرسد را لطفا بگویید:
همسر = یار خوب
پدر= همه چی
پسر= خوبه آدم خوبشوداشته باشه
دختر= خوبه آدم خوبشو داشته باشه
ارباب= سختکوش و توانا
سنگ = زیبا
انجمن سنگ = نمیدانم
کارخانه = تولید
شفیعی = همسایه
معدن = از اسمش معلومه
خانم ارازی = بسیار باوفا و مورد اعتماد
نمای رومی = دوست ندارم
نیک بخت = باورش دارم
این جلسه=بسیار عالی.
بسیار ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
مصاحبه با آقای مالکی – روز 4 شنبه 5 اردیبهشت 1397
محل: کارخانهی مالکی، شورآباد
پرسشگر – مصاحبه کننده: حسین جعفریان